• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : لذت ادبي 1
  • نظرات : 1 خصوصي ، 33 عمومي
  • پارسي يار : 1 علاقه ، 1 نظر
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    دراز كشيده ام روي تخت . دست هايم را گذاشته ام زير سرم . كاش به جاي اتاق ، زير آسمان سياه شب خوابيده بودم و به جاي لامپ خاموش بالاي سرم به ماه و ستاره ها نگاه مي كردم . كاش هميشه شب بود ،‌من شبها را دوست دارم. شبها شكوفه ي شعرت گل مي كند ،‌شبها كودك درونت با تو حرف مي زند ، شب ها انشايت مي آيد ، شب ها ماه توي آسمان هست ...

    اما روز هيچكدام از اين ها را ندارد . نه شعرت مي ايد ، نه انشايت . نه كودك درونت حرف مي زند ، نه ...

    حتي روز ها ماه هم در آسمان نيست . شب خلوت دوست داشتني و آرام تو را فراهم مي كند . اما روز شلوغ است . همه ي مشكلات عالم زير سر همين روز است ...من از روز متنفرم ، كاش هميشه شب بود . اما نه ، يك روز هست كه ارزش گذراندن دارد ، آن هم سه شنبه است ...و امروز سه شنبه بود . امروز سه شنبه بود و ما خط داشتيم . امروز سه شنبه بود و خانم شريفي سر كلاس ما را تحويل گرفت. سه شنبه ها خوب است چون تنها زنگي كه ما را در ان تحويل مي گيرند در سه شنبه است ...
    امروز ما اجتماعي داشتيم . امروز ما سر زنگ اجتماعي رفتيم كتابخانه و نقشه ي آمريكا را كشيديم . نقشه ي آمريكا كشيدن جذابيتي ندارد ، اما ديدن خانم محور و تداعي خاطرات با حال نشريه ي پارسال خيلي كيف مي دهد . اگر نشريه ي پارسال را انتقال مي دادند به سه شنبه ي امسال آن وقت ديگر معركه بود .