وبلاگ :
شميم سبز
يادداشت :
انگشت هام
نظرات :
0
خصوصي ،
14
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
غزل ِ صداقت
بايد شکر کرد در قبال ِ ديوانه بودن ... بايد ...
پاسخ
:)
+
هزار
اين شعر خستگان را رو تو نوشتي دختر خوب؟
من از صبح دارم برا خودم دنبال علت مي گردم که چرا من بايد بي هيچ دليلي هي اين شعرو تکرار کنم .....
تازه کلش رو هم يادم نميومد هي فقط تکرار مي کردم :
خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود ... خلاصه شرط مروت نبود ! :)))
پاسخ
:) چ شعر تاثير گذاريه اين شعر ...
+
polly
آره هو!
بشين دعا کن امتحانامون زود تر تموم شه..!!!!
زنجيري...!
پاسخ
اين امتحانا هم معضليه براتونا ، امروز عارفه مي گفت رفته کتابخونه درس بخونه، دو نفر داشتن درباره ي خريد سوالاي خرداد حرف مي زدم ... خريده بودن سوالا رو ! شما ها چه جوري خونتون از اين همه بي عدالتي به جوش نمياد؟ من اگه جاي شما بودم خيلي حرص مي خوردم ... شاعر مي گه: ديوانه ام بلند بلند داد مي زنم، آخر مرا به حلقه ي زنجير مي کشند.
+
polly
الان يکي تو مسنجرم واسه خودش يه عکس گذاشته که نوشته.
crazy friends for ever....
بعد من دلم واسه شما ها تنگ شد...:(
پاسخ
. . .
+
polly
اه هو... اين شعر خستگان رو تو نوشتي اين بالا؟ صد ميليارد بار براي خودم تکرارش کردم و آخرش يادم نيومد که از کجا خوندم! ايش....
پاسخ
پو! آلبوم جديد محسن چاووشي رو شنيدي؟! اين شعر : دوش چه خورده اي دلا رو مي خونه! خيلي خوش حالم ! با اين که اصلا خوب نخونده ، ولي با شنيدنش دچار حالت بسط مي شم ... دوش چه خورده اي دلا؟! راست بگو ، نهان مکن! کلک ! :))
+
polly
تاريخم هيچ وقت تموم نميشه... اين يه حقيقته که بايد بپذيرمش!
پاسخ
امتحان تاريخ داشتين؟
+
polly
آخي هو...
دلمم مي خواد برم بشينم تو معاونت و شکلات بخورم! حيف که اين واقعا يه خيال خامه.....:(
اين چند وقته هم همش مي رفتم تو اتاق مشاورمون مي شستم و به در و ديوار نگاه مي کردم. البته اين ارتباطي نداشت که من علاقه اي به اونجا نشستن داشتم فقط به اين خاطر بود که جاي براي نشستن کم بود و راهرو تنگ و حياط پر از راهنمايي ها جيغ جيغو و همش که مشاورمون گير مي داد پاشو برو بيرون فکر مي کردم که من اين صحنه ها رو يه جاي ديگ هم تجربه کردم و يادم نمي اومد...
حالا فهميدم که ريشه در گذشته ي سوم ب اي ام داره....
.
.
.
آره هو يادته يه ساعت بحث کرديم که چرا هر جا مي ريم مرغ به خوردمون ميدن؟ هعي....
پاسخ
ديوانه ساز! ديوانه شدي ...
+
polly
هدي مي دوني چي دلم ميخواد؟
اون آخرين افطاري توي روشنگر رو که هممون در يک خط دراز توي حياط رژه مي رفتيم.
و خاله معين که کتابخونه و با موبايل من گيتار ميزد و وقتي که مي خواستيم افطار کنيم و ضحي مي خواست غضروف مرغ رو بکنه تو دهن خاله معين و همه به اتفاق روي همديگه دوغ ريختن و دعوامون کردن!
و تو ونيکي که يهويي غيب مي شدين و مي رفتين دبستان...
و من که نصفه شب اومده بودم خونه و هي بين موبايلم تايپ مي کردم که "از دست دادن دوستان غربت است....." هوووووف....
پاسخ
آره روز خيلي خوبي بود پو! من احساس رهايي مي کردم! و هي تو کتابخونه فرياد مي زدم: دروغه ! بعد با عاري مي خنديديم! و کلي با تو تعجب کرديم که اگه مرغ گرون شده چرا پس همه جا مرغ ميدن؟! گيره ي روسريم تو دبستان گم شد ... عوضش يه اتود جايزه گرفتم !
+
polly
ئه... من اين داستان هليا رو مي دونستم ولي فکر مي کردم اميرخاني قبل از نوشتن من او اين کارو کرده! چه جالب!
چرا همچين فکري مي کردم؟
.
.
.
.
دارم فکر مي کنم شايد من بين همه ي شما عشق ادبياتي ها "اشتباهي" بودم.... ياد مرد هزار چهره به خير بااااد....
پاسخ
همه ي ما عشق ادبياتي ها ؟! ....کو؟ کجاس؟ من کجام؟! ...
+
زينب السادات
واي هدي چقدر دور ب نظر مي رسي چقدر نا آشنا
چقدر دلم براي انگشت هات ک دم ب دم لاي کتاب هايمان اين ور و آنور مي شد تنگ شده بيا دوباره بنشينيم روي پله هاي جلو کتاب خانه و ادبيات بخونيم....
پاسخ
زينب سادات! آه ! وقتي وارد وبلاگم مي شوي و اين گونه لفظ قلم سخن مي راني با خودم مي گويم اين همان زينب خفن خودمان است آيا ؟! چرا زده است اون کانال؟! چه بلايي سرش آمده ست؟! و ترجيح مي دهم به جاي اين که بروم جلوي کتاب خانه و رو اون پله هاي کذايي حجم وسيع ادبيات نخوانده ام را هول هولکي ببلعم، بيام براي يک زنگ هم که شده بغل دستت بشينم و از جيبت شوکولات بردارم و هي تعجب کنم که چرا شوکولات هاي جادويي تو تمام نمي شوند؟! ... نه زينب؟! تو دلت نمي خواد؟! ... به تلافي همه ي روزايي که باهات ته کلاس حال کردم، امسال يه بند جلو بودم و از موهبت لذات ته کلاس نشستن ، بي بهره!
+
غزل ِ صداقت
خوش به حالت که ديوانه اي ... اينطوري..
به حالت غبطه ميخورم .. :)
پاسخ
اين شکر چون کنيم که ديوانه ايم ما؟
+
پاك روان
پاسخ
ممنون
+
...
آرزو کردم کاش آن قدر جرئت داشتم که به هم سرويسيـ م ،همان هم سرويسي خوش ذوق جوانم، بگويم که چه قدر دوستش دارم.
خوش به حال هم سرويسي ات،کاش منم هم سرويست بودم:-(
+
مهر
..................
پاسخ
بانو تو تلافي کن ، پيراهن يوسف را . با اين همه دلتنگي ، لبخند زدن سخت است ...