قالب به اندازه ي مال من جاي نفس کشيدن نداره مي دونستي؟ ولي من از اين ترکيب سبز و صورتي خوشم مياد و از اينکه تو اين حروف را نوشتي چنان که غير ندانست....
بچه هاي روشنگر رفتن اصفهان.... يادته مسخرم مي کردي که خوبه ما يه اصفهان رفتيم که تو خاطره واسه تعريف کردن داشته باشي؟
معلم تاريخمون مي خواد تا عيد کل کتاب رو در داخل حلقمون فرو کنه و من در حال گيج زدن ميان چند تا درس قاجاريه ام ... و خعلي خوابم مياد در حد مردن...
و نمي فهمم چرا تو نظرات رو تاييد نمي کني يه ذره بخونم و حوصلم سرنره!
يادته من رمزتو داشتم نظرات رو مي خوندم؟ يه بار نظر عارفه رو خوندم در رابطه با جواب دادن و اين جور صوبتا و عاري چه قدر عصبي شد؟ :دي
من برم بخوابم هو....