• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : پنهان
  • نظرات : 3 خصوصي ، 53 عمومي
  • درب کنسرو بازکن برقی

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    اوني که غزال دماغشو ي چسبوندو يادم نبود... ولي يادم اومد و کلي خنديديم...

    هو ما يه معلم زبان فارسي و آرايه داريم يعني مخصوص خودته... من نفس کلاس دارم خنده ها انفجاري مي کنم... يکي از بچه هامون هم هست هر وقت اين خانومه ي چيز خيلي باحال مي گه خندش مي گيره ديگه بند نمي ياد...

    واي هو بايد ببيني... اگه تو هم بودي حتما يه گوشه ي کلاس مي شستي سرخ مي شدي... نمي تونستي نفس بکشي و حرف بزني و همين طوري مي خنديدي...

    پاسخ

    آخ پو ! آخ !‏آخ ! آخ !‏فلفل مي دونه ... آرايه و ادبيات ما هم همين جوريه ... انقد مي خندم ... كه مي خوام بميرم ... فلفل مي دونه ... يعني كل زنگ دارم سعي مي كنم جلوي خنده مو بگيرم ... آخر زنگ بچه ها ميان از رو زمين جمعم مي كنن ! يعني در اين حد !‏ ... ديني مون همين وضعيته ! چند وخ پيش معلمه اومد بگه :‏ عجل الله تعالي فرجه الشريف ... فك مي كني چي گفت ؟ ... گفت فرجه الشهيد ! ... پو يعني من تا آخر زنگ رفتم زير ميز ، ديگه بالا نيومدم ... اصن يه وعضي !‏