وقت آن است که عاشق لبي گشايد و در ثناي معشوقش سخني ...
شعري ...
قدمي ...
به نظر من اصلا اين طوري نيس!
خب ما هم درس دوازدهيم هو!
خاک بر سر تو که از تاريخ خوشت نمياد!
همه ي درساي انساني يه طرف. تاريخ واسه ي خودش يه طرف ديگه. ممکن بود اگه تاريخ وجود نداشت من برم يه گوشه ترک تحصيل کنم!
بده تاريختو من بخونم بي سليقه ....
هو... من دارم ميرم سوار سرويس شم.
طرف چپ سرم هم يه جور بدي درد مي کنه....
هعي هو....
چيزه هو کوچولو...
الان صبحه و من داشتم مي رفتم پايين. ولي مامانم گفتن زوده و از جلو در برم گردوندن بيرون داره بارون مياد هوا خوبه ... ولي خب قسمت نشد انقدر زود برم بيرون. گفتم بيام به تو نظر بدم.
مي گم هو. يادته اول دبستان بوديم ته دفترامون نوشتن تو شعر ناتمامي من تشنه ي سرودن؟
الان هي افتاده تو دهنم بيرون نمي ره....
نه هو... من احساساتي نيستم...
اووووووووووخي
سر بزن به ما
از انســــان هـــاي احســـاساتــي بـيشتـــر بـتـــرسيـــد؛آن ها قـــادرند ناگهــــــاني،..ديگــــر گــريـه نکـننــد؛دوسـتــــ نــداشتـــه بــاشـنـــد؛و قـيـــدِ همـــه چـيــز را بــزننــد،..حتـــي زنــدگــــي . . .!
هو گفته بودم چشمام اين چند وقته نشتي پيدا کرده؟ اگر دليلش رو مي فهميدم مشکلي نبود! ولي نمي فهمم واقعا دليلش چيه!
اوخي....
تصحيح مي کنم
*آرزو داشتيم بريم فشم. نه مشهد.
دلم نوشته هاي قديمي مو مي خواد!
دلم مي خواد تا صبح بشينم نوشته هاي قديمي مو بخونم ذوق کنم... هي ذوق کنم ....
گفتم امروز جلو در مدرسمون خانوم سيد موسوي رو ديدم؟ عجيب بود! چون من اصلا نديدمش! از پشت سر ديدم يه خانومي وايساده ولي هم هي حرکاتش داشت فرياد مي زد که آهاااااااي من خانوم سيد موسوي ام! سرويس بيچاره ام رو نگه داشتم وسط خيابون برم باهاش سلام عليک کنم! مي دوني همين که من و ديد چي گفت هو؟
گفت برو الان سرويست منتظره! واقعا اين حرف ياد تو رو ياد يه سري خاطرات نمي ندازه؟ من ياد يه چيزاي غريبي تو راهروي دبيران و صد البته معاونت مي افتم! بعد اينکه با کلي مشقت هفت خوان دبيرستان رو طي مي کرديم و به سر منزل مقصود مي رسيديم....
حالا اونو ولش کن! بعدش اومدم تو سرويس براي همسرويسي ام يه عالمه راجع به روزاي خوش سوم ب اي ام سخنراني کردم.... هعي هو... ما داريم مي ريم مشهد.... امروز کلي دلم از اون اردو خوبايي که با مدرسه مي رفتيم خواست!
يادته اول دبيرستان بعد امتحاناي ترم آرزو داشتيم بريم مشهد آسمونو بي تو خط خطي کردم بخونيم مدرسه ي عزيز لطف کرد اردومونو کنسل کرد؟ نه يادته هو؟
.
مي دوني چند وقته بهت اس ام اس اشتباه نزدم؟ دلت تنگ نشده؟
http://nasim110.mihanblog.com
هو... سر به سرم نذار ديگه... دلم مي شکنه اونوقت چيجوري مي خواي جمعش کني؟
نياز به مشت و مال دارم... دلم مي خواد يکي بياد مشت و مالم بده....