هدي واقعا حالت خوب نيست مث اينکه!
من بيخود نگران تصادف و اينا بشم که چي؟
خل شدي؟
هدي تو کم به من نظر ميدي...
نمي پسندم...
پرستو و پونه و پرديس پريدن پشت پاترول و رفتن پيک نيکتوي راه پسته و پرتقال و پشمک و پنير خريدنديه دفعه پاترول با يه پيکان تصادف کرد و پنجره شکست و چرخ پنچر شد.پاترول پنج تا پشتک زد پرت شد تو پرتگاهتو هم بپر يه پتک پيدا کن بزن تو سرتتا ديگه اين پرت و پلاها رو تا آخر نخوني!
ياد خانوم لياقت نيفتادي؟ نه جان من؟
من نه ناراحتم...
نه خوشحال...
فقط نگرانم...
مي فهمي نگران يعني چي؟
يعني احساس مي کنم همه ي دنيا اصلا وجود نداره...
نمي فهمي؟
درک نمي کني؟
يه زمان ملت کارشون که با کامپيوتر تموم ميشد روي کيبورد و مانيتور و کيس کاور مي کشيدن! يعني در حد رو مبلي پذيرايي!اين روزا وقت نميشه بدبختو خاموش کنيم خنک شه!!!
امروز علي کامي رو خاموش کرد کلي دعواش کردم که حالا من دوباره بايد روشنش کنم!!!!
اووووف ..! مــــاي گـــاد!من خيلي هَـــپي ام!چطوري ماي فرندِ من! کلي ميست کرده بودم!خدارو تنکس،همه چي اوکيه!!واااي دَدي و مامي رو ببين!وااااوووو تهران چقدر چينج شده!قبلانا اين ميدون اونور نبود؟آآآآخ آي لااااااو کبابِ ايروووني با توميتو!ساري شما به توميتو چي ميگين ؟!(پسر خالم در بازگشت از سفر سه روزه از تايلند)
بخون روحت شاد شه حرص نخوري...
هدي اين تن بميره راست مي گي؟
جغرافي هم بايد تغيير رشته امتحان بديم؟
هدي من واقعا داره حالم بد ميشه....
يادته هو؟
در چهارشنبه روزي روت دوغ ريختم؟ نه جان من يادته...
حالا چند لحظه سکوت ميکنم تا تو بياي بهم نظر بدي...
امتحان جغرافي بايد بديم مگه دوباره؟
نه بابا....
آخه واقعا اين پيام رسان انرژي منفيه...
ميرم توش ضعف مي کنم... البته اثرات عربي خوندن زيادي هم هست... اه... چندش...
مي دوني چيه هو؟
امروز رفتم تو نت ديدم از اين في رحاب نهج البلاغه و چي چي... هفتاد پنج صدم نمره داره! اونا هم پر کلمه است!
وااااااااي يعني کارد بزني خونم در نمياد! حالا همشو حفظ کني هم يارو يه سوال هم ازش نميده... حاضري سر چند تا شرط ببندي که يه دونه هم ازش نميده...
کلا از کتاب سوالي نميده... يه سري چيز ميده که با اطلاعات عمومي مون هم مي تونيم جواب بديم... اونم وسط همه ي دوستان تقلب کننده...
هدي ما مسخره ايم؟
واقعا دارم عوق مي زنم...
هدي اون موقع که به زور داشتن تو حلق ما فيزيک و رياضي مي کردن چرا کسي نجاتمون نداد؟
ياد امتحان فيزيک ترم مي افتما تنم مي لرزه... کاملا مدفون شده بودم.. اون موقع هم داشتم عوق مي زدم از زور فيزيک...
شب امتحان جغرافي رو يادته؟
هيچي نخونديم؟
:دي :))
دلم مي خوادا.... يه متن عاشقانه ي خفن بنويسم ولي متن هاي عاشقانه همشون ميرن خودشون رو قايم مي کنن مي گن ما نمي خوايم کسي ما رو بخونه... دست نزن بهمون...
خيلي خجالتي شدن...