• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : قانون شکني
  • نظرات : 2 خصوصي ، 45 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    اين قدر رسوامون نکن هو...

    پس فردا دوباره يکي دم در اتاق توانگر مياد بهم گير که تو اين چند وقته عوض شدي و آخرش خودش واسه خودش به نتيجه مي رسه که عشق زميني آخرش ننگه و من دارم به دام ضلالت گمراهي کشيده مي شم و کلا از دست رفتم و اينا بعدش ابراز تاسف مي کنه و بلند ميشه ميره...

    کلا مردم چرا زحمت اين کارا رو به خودشون مي دن که ما هم زحمت رمزي حرف زدن به خودمون بديم؟

    حالا وقتي من مي گم معلم ادبيات، تو هم دختري خوبي باش بگو معلم ادبيات!

    تا من مجبور نشم ذکر کنم که مال شما که معلم نبودن، معاون بودن!

    بعد دو تامون به دست همديگه اين وسط که اين همه خانواده نشسته رسوا شيم!

    پاسخ

    ده تاريخ ادبيات نخوندن ديگه ... نخوندن ! اگه خونده بودن سر شمس و مولانا و زرکوب و چلپي توجيه مي شدن :) (مي بيني ؟ همه ي راه ها آخرش به تاريخ ادبيات منتهي مي شه!) اون موقعم که جامعه داشتيم همه چي به جامعه منتهي مي شد. اون شب امتحان فيزيکم همه چي به دلتا ايکس مساوي وي صفر تيه به اضافه ي آ تي دو دوم منتهي مي شد ، تا چند وقت ! پو باورت مي شه جلسه ي اول فرهنگ که رياضي داشتيم يه پلي کپي بهمون داده بود بايد متغيراي وابسته و مستقل توابع رو مشخص مي کرديم ، يکي از تابعا همين دلتا ايکس مساوي وي صفر تي به اضافه ي آتي دو دوم بود ... شوکه شده بوديم ... يهو با حقي گفتيم : اوا اييييييييييييييييييين !