• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : شاعر تب زده ات هي هذيان مي گويد
  • نظرات : 1 خصوصي ، 7 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     

    هدي! شعرات، نوشته هات، عالين! عالي...
    پاسخ

    :) آدم هايي كه دارند دق مي كنند ،‏معمولا لبخند مي زنند . مثل من . مثل تو ( از وبلاگ خودت )
    + هزار 

    اتفاقا اصلا شعر نو دوست ندارم !

    شعر نو رو يه جور متن ميدونم که مايه ي خيال داره گاهي ....

    براي همينم اون شاعر محبوب شما رو بيشتر سراينده ي خيال ميدونم تا ....

    شاعر !

    اون نوشته فقط بخش کمرنگش از همشهري داستان بود ... بقيشو خودم نوشتم ! مفهوم اون که توي همشهري داستان بود يکم متفاوت با اين بود !!!

    و تعابير زيبايي هم داشت !!!


    پاسخ

    خب البته شعر نو هم شعره .موج نو هم شعره . منم ك هنوز اون همشهري رو نخوندم . خوابم هم مياد . راستي ، تبريك عرض مي كنم فردا 5 شنبه است .
    + هزار 

    در واقع اگر راستش را بخواهي ... همه اوقات من همين گونه اند ...

    کلا با قافيه خيلي رفيق نيستم ....!!!!

    شعر شاعر رو تحريف نکن : نترس چيه ؟؟؟ نرس درسته !

    پاسخ

    معلومه ، تو بايد رفيق شفيق شعر نو مي شدي. ا ؟ نرس درسته ؟‏من همش فكر مي كردم نترسه ، تو اشتباه تايپ كردي . زمونه اي شده ...

    واقعا شاعري
    پاسخ

    چ فايده كه تب مي كنم و هذيان مي گويم؟؟ :)


    انداختيشون دور؟ واقعا که.... چيزهاي ارزشمندي رو به مسلخ تقدير فرستادي....

    من هنوز دارمشون. چون ارديبهشتي اين چيزا رو نمي ريزن بره!(نه مثل آباني هاي همه چيز دور ريز!)

    خلاصه. هر چند وقت يه دفعه هم ميرم نگاهشون ميکنم. ذوق مي کنم! اسم اوليشم "خيلي ممنون عزيز" بود! يادته هو؟ چه قدر ذوقيده بودم از اين خيلي ممنون عزيز؟ نه جان من يادته؟ اينجوري نگاه نکن ديگه يادت نيست!

    بعديشم شعري از يه شاعره است که شاعر نيستش.... "کاش يکبار دگر لطف کني" ...

    سر بزني بر در کاشانه ي خوابم... بي تو من باز همان عاشق دلخسته ي مجنون خرااااااااااااابم..... (اين اخرش تبديل به چه چه شد!) ديشب داشتم خواباي خوب خوب مي ديدم نمي دونم کي بود ولي يه نفر يهويي بيدارم کرد!

    چي داشتم مي گفتم؟ آهان بعديش هم اسمش "افاضات الهي" بود! کلي با نيکي سر کلاس فسفر سوزونديم که اسمشو چي بذارم بعد يه مدت تفکر من يهويي کشف کردم رو برگه نوشتم افاضات الهــــي! بعد نيکي بيچاره همين طوري خيره خيره داشت منو نگاه مي کرد. اون موقع ها هنوز کشفم نکرده بودش!

    بعديش هم اسمش "مستدام باد" بود! آخي هدي... ديدي چطوري مستدام شد؟ هم سوم راهنمايي هم شميم سبز کلام جنابعالي.... البته الان که ميگي من شاعر نيستم!

    تو که همشونو ريختي رفت... ولي من هر چند وقت يه دفعه ميرم نگاهشون مي کنم... هي ذوق مي کنم... ميگم بد نمي شد الانم دفترچه يادداشت هامون اسم داشتنا... يکي از لذت بخش ترين لحظات سوم راهنمايي ام همين اسم گذاشتن رو دفترچه يادداشت بود...

    الان علي داره هي بوق دوچرخه شو ميزنه... سرو صدا... يه وعضي...

    پاسخ

    عاشق اون طرح جلدم بودم ، كه رو تصوير لوگوم شاه شمشاد قدان سياه مشق كردم پو . تازه اگه يادت باشه ، مستدام باد نبود . مسترام بادا بود . افاضات رو بگوووووو!‏يادش ب خير ! يعني از بچگيت همين جوري بوديا ااا . من انداختم شون دور . من غالبا هيچي رو نگه نمي دارم . مي ريزم دور . ولي خوب يادمه پو ، رو پس زمينه ي يه عالم گل نرگس ، اين شعر رو با روان نويس مشكي استدلر - مخصوص كلاساي خانوم شريفي - نوشته بودم :من به آ‏نان گفتم : سنگ آرايش كوهستان نيست همچناني كه فلز ، زيوري نيست به اندام كلنگ .در كف دست زمين گوهر ناپيدايي است كه رسولان همه از تابش آن خيره شدند.پي گوهر باشيد...... و رفتم دنبال گوهر . هنوز دنبالشم ، تو اگه پيداش كردي به منم بگو پو
    + هزار 

    چند وقت پيش ها يکي گفت : چرا شعر هايت قافيه ندارد ؟؟؟

    آن وقت ها شعر هايي ميگفتم که رديف داشت ولي قافيه نداشت !!!

    ياد آنها افتادم !!!!

    پاسخ

    سوار آن غبار( باش تا ابد) ، نترس ! هميشه باد( باش تا ابد) ... اين شعر هم مال همان وقت هاست آيا ؟