• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : سكانس ساكت
  • نظرات : 8 خصوصي ، 36 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     


    بعد ناظم بانو امين اون وسط مسطا گم بود! از بس ما زياد بوديم اصلا پيدامون نمي کرد که بخواد بهمون گير بده.... منم يهو دلم برا فرشي تنگ شد گفتم کاش غزال با خودمون مي اورديمش! اينجا بهش خوش مي گذشت لااقل بيکار هم نمي شد. غزال خنديد رفت واليبال بازي کنه....

    هعي جووني...

    امروز روز جوانه هو! فکر نکنم ما شامل حالش بشيم! احساس پيري مي کنم.

    پاسخ

    تو آيينه خودتو ببين چه زود زود ، توي جووني غصه اومد سراغت پيرت كنه ........................................................(همه با هم يه گريه ي مرتب ! )