وبلاگ :
شميم سبز
يادداشت :
خواب
نظرات :
4
خصوصي ،
30
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
polly
هفت.. هشت..نه..ده..آ...آ..آمدم. آمدم پيدايت کنم. پشت اين در که نيستي!پشت شيشه ها،پشت درخت ها،پشت ديوار ها هم نيستي!اين روز ها هرچه مي گردم پيدايت نميکنم.چشم هايم ازهرطرف که ميدوند،محکم به ديوار ها مي خورند.هرچه ميگردم تورا ميبينم و نميبينم.ميبينم که از پشت ديوار ها نگاه ميکني اما پشت ديوارها نيستي.ميبينم که پرده ها با نفست تکان ميخورنداما پشت پرده ها نيستي.ياس ها ديوارها را عبور ميکنندو به کوچه ميريزند،اما تو توي کوچه هم نيستي. روزهاي من ،آغشته به توست. اما هرروز من از تو خاليست. براي چشم هايم عينک گرفتم تا بلکه ببينمت.اما از همانجا که هستي و ديده نميشوي به فکرکوتاهم خنديدي. ازخانه بيرون ميدوم.در پياده رو لابه لاي جمعيت را نگاه ميکنم. مردم به هم تنه ميزنند ورد ميشوند.همه عجله دارندهمه با نگاه هاي مضطرب رد ميشوند تا به کارهاي شروع نشده يا نيمه تمامشان برسند. و من ميدانم که هيچ کدام از آن ها تو نيستي. چون آرامشت ورد زبان همه ي شاعران دنياست.چون هيچ وقت به هيچ کس تنه نميزني..چون هيچ وقت نگاهت مضطرب نيست و هميشه ستاره ها خود را در درياي چشمانت شست و شو ميدهند. به ماشين ها نگاه ميکنم که از خيابان عبور ميکنند. . در هيچ کدام تو نيستي...واي.. سرم درد گرفت. تو نيستي.. نيستي..نيستي.. پس کجايي؟کجا پنهان شده اي؟ من ميروم خانه ،دوباره چشم بگذارم شايد بيايي.ميدانم که مي آيي.. ميدانم که سرانجام پيدايت ميکنم
پاسخ
قايم مي شوم ، لابه لاي گيسوي شب . زير موهاي بلندش راه مي روم ، که از راه رفتن من ، موها تکان بخورند و بوي مشک و عنبرشان يک دفعه همه جا بپيچد. بيا دنبالم ، هر جا زلف به دست بادي ديدي که عطر تو هوا مي پراکند ، من آنجام .پشت پرده ي خانه پيدام نمي کني ، من پشت پرده ي موهاي مرطوب معطرم . من آنجام پولي !ميان گلستان گلهاي ياس هم دنبالم نگرد . تصوير من را در مردم شهر نرگس ها جست و جو کن . نگاه در نگاه نرگس ها بدوز، مرا مي يابي . مرا تو عنبيه ي مشکي و وحشي ليلي ها بجوي ، رد ديدگان مرا در چشم هاي خمار قهوه اي دنبال کن . هواي دلت را ولي داشته باش . مبادا بلرزد . هر جا که نرگس مستي ديدي ، يا نگاه دلربايي ، من آن دور و بر هام . شاعر ، زياد دور و بر خوبرو ها مي گردد . شايد به توصيف يکي شان نشسته باشم . ميان برگهاي ديوان هاي حافظ هم ، دنبال من ديوانه بگرد . شايد هم آنجا باشم . شايد لاي دو تا از ورق ها خوابم برده باشد .بيا آرام بيدارم کن . بعد دست هم را بگيريم و براي ساک ساک کردن ، تمام ورقهاي ديوان را بدويم . از مقابل همه ي چشم هاي خمار عبور کنيم . لاي همه ي گيسوهاي خوشبو بدويم . بيا کولاک کنيم . بيا تمام دنيا را از طراوت خنک رايحه ي گيسوان شب پر کنيم . بيا بلند بلند بخنديم و ... باهم ، ساک ساک کنيم . بيا دنبالم بگرد ....