• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : من دچار خفقانم ،‏خفقان
  • نظرات : 1 خصوصي ، 14 عمومي

  • نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + دل گرفته 
    صداي ناز مي آيد،

    صداي کودک پرواز مي آيد،

    صداي رد پاي کوچه هاي عشق پيدا شد.

    معلم در کلاس در س حاضر شد ، يکي از بچه ها از قلب خود فرياد زد برپا ، همه برپا ، چه برپايي شد آن برپا،

    معلم نشئتي دارد ، معلم علم را در قلب مي کارد، معلم گفته ها دارد،

    يکي از بچه هاي آن کلاس درس گفتا بچه ها برجا .

    معلم گفت فرزندم بفرما، جان من ، بنشين ،

    چه درسي ؟ فارسي داريم؟

    کتاب فارسي بردار، آب و آب را ديگر نمي خوانيم ،

    بزن يک صفحه از اين زندگاني را.

    ورق ها يک به يک رو شد.

    معلم گفت فرزندم ببين بابا،

    بخوان بابا،

    بدان بابا،

    عزيزم اين يکي بابا، پسر جان آن يکي بابا، همه صفحه پر از بابا

    ندارد فرق اين بابا و آن بابا ،

    بگو آب و بگو بابا ، بگو نان بگو بابا

    اگر بخشش کني با ميشود با ، با

    اگر نصفش کني با مي شود با ، با

    تمام بچه ها ساکت ، نفس ها ، حبس در سينه ، به قلبي همچو آئينه .

    يکي از بچه هاي کوچه بن بست ، که ميزش جاي آخر هست و همچون ني فقط نا داشت ، به قلبش يک معما داشت ،

    سئوال از درس بابا داشت.

    نگاهش سوخته از درد ، لبانش زرد ، ندارد گوئيا هم درد ، فقط نا داشت.

    به انگشت اشاره او سئوال از درس بابا داشت ،

    سئوال از درس باباي زمان دارد

    تو گوئي درس هاي بر زبان دارد

    صداي کودک انديشه مي آيد،

    صداي بيستون ، فرهاد ، يا شيرين ، صداي تيشه مي آيد ، صداي شيرها ، از بيشه مي آيد .

    معلم گفت فرزندم سئوالت چيست ؟؟

    بگفتا آن پسر : آقا اجازه ، اينکي بابا و آن بابا ، يکي هستند ؟؟

    معلم گفت آري جان من ، بابا همان بابا ست .

    پسر آهي کشيد و اشک او در چشم پيدا شد .

    معلم گفت : فرزندم بيا اينجا چرا اشکت روان گشته ؟

    پسر با بغض گفت : اين درس را ديگر نمي خوانم .

    معلم گفت : فرزندم چرا جانم مگر اين درس سنگين است ؟

    پسربا گريه گفت اين درس رنگين است دوتا بابا ، يکي بابا ، تو ميگويي که اين بابا و آن بابا يکي هستند ؟؟؟

    پاسخ

    :( ... قشنگ بود