بر سر سنگ مزارم بنويس : زير اين سنگ جواني خفته ست، با هزاران اي کاش و دو چندان افسوس که به هر لحظه عمرش گفته ست بنويس :اين جوان بر اثر ضربه ي کاري مرده ست ... نه بنويس: اين جوان در عطش ديدن ياري مرده ست ... جلوي روز وفاتم بنويس : روز قربان شدن عاطفه در چشم نگار روز پژمردن گل فصل بهار روز اعدام جنون بر سر دار، روز خوشبختي يار