تب خال چيز زياد بدي هم نيستا....
من كلي باهاش خاطره دارم!
نگاه كن ديگه آخرالزمان شده....ما با تب خال هم خاطره داريم!
0356(اينو مي بيني؟ 3 يعني خرداد. 56 هم كه يعني 56 ....!)
ببين با من درست صحبت كن نذار از الفاظ ركيكه استفاده كنم!
نگاه كن دختره چه طور شعر شاعرهاي ديگه رو اورده گذاشته به اسم خودش! لااقل يه كلمه زيرش بنويس شعرا از من نيست!
من درگير هدي شاعرمم...!
تب خال....
تو جواب نده نظرات رو يه وقت...!
مي ميري!
سلام
دبيرستان خوش مي گذره؟
دنيا هم به روم فشار بياره...بازم حرف خودم رو مي زنم!
من ...از ....تو....قشنگ....تر ....مي نويسم....
مي گم اگر مي رفتيم فرهنگ همه چيز بر وفق مراد بود.... ادبيات مي خوانديم...كلاس تابستاني هم نداشتيم و مجبور نبوديم و بشينيم با يك مشت اي و اي سر وته و برعكس و كله پا شده سرولكه بزنيم...
فامسا چه قدر عاقلانه عمل نمود...
كمي عشق ....كمي هيجان...شور....زندگي....
هيچي هيچي...! سكوت محض است...دوشنبه هم دوباره بايد برويم سر آن كلاس مضحك....
سكوت محض است....مي خواهند ما را بكشند....
نه عشق...نه هيجان...شور....زندگي.....
هيچي....
تو اين فاصله ها دم به ديقه داره واسه همه ي شخصيت ها يه بدبختي اي ايجاد مي شه! دارم بالا مي آرم!
تو رو دست خودش دادم كه از حالم خبر داره....
هدي دوستت دارم!