کنار
غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند
آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش
*راستی چرا امروز هیچ کس توی مدرسه مشکی نپوشیده بود؟: (
غرق دریای غمت را رمقی بیش نماند
آخر اکنون که بکشتی به کنار اندازش
*راستی چرا امروز هیچ کس توی مدرسه مشکی نپوشیده بود؟: (
بخواب کرم ابریشم، بخواب! دنیا همیشه آبستن درد بوده و برای به دنیا آمدن باید گریست. به پرواز پیروزمندانه ی پروانه ها نگاه نکن، که پروانه ها بغض روی بالهاشان حمل می کنند.دلت شور شکستن پیله را نزند... دلت شور پروانگی فردا را نزند... بگیر بخواب کرم ابریشم! با آرامش بخواب. با آرامش بخواب، که روزهای نیامده سختند...
بعد نوشت:
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
این مدعیان در طلبش بی خبرانند
آن را که خبر شد خبری باز نیامد (سعدی)
بی خود نگرانی! ما سکوت را از این غزل ها یاد گرفته ایم. اگر رنگ رخساره رسوایمان نکند...
درست وقتی که مثل یک شکارچی ، پیروزمندانه به شکار صیدی چون تو می بالم و ذوق می کنم ،
تو تقلا می کنی و خودت را از لای دست های من می کشی بیرون؛
آهوی رمیده ی من ! کجا با این شتاب؟
من این حیرت و بهت را ، و این دست های خالی را بعد تو کجا ببرم؟ ...