به بهانه ی باران
من با همین چشم های خودم
دیدم که از میان لب های نرم پروانه ای
عطر بنفش یاس تراوید.
پروانه ها ،
مهربان حرف میزنند
مهربان می خندند .
شبیه خاطرات غبار گرفته ی روزهای تو ،
مخاطب غمگین همیشه ی دلم!
حریر خنک دریای خیالم !
بیا گونه هایم را بمالم به پیراهن دوست داشتنیت .
راستی!
دیشب دوباره شعر گفتم.
و آن را ،
با ظریف ترین خط انگشت هایم نوشتم .
بعد ، با صورتی ترین کاغذ کادوی عالم ،
برایت کادوش کردم.
حالا میخواهم شعرم را به چشم هایت بفروشم.
قیمتش : یک نگاه تومان.
ببینم ، می خری آیا؟!