سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شمیم سبز

شرح ِ مکاشفاتِ یک قلمِ پنج ساله...

قبض

    نظر

من و چادرم فرو رفته‌ایم در صندلی سیاه تاکسی و بوی دود گرفته‌ایم. فکرهای منفی و به قول مولانا لگد کوب خیال هجوم می‌آورند سمت من و من کنج بداخلاقی و سکوت و غم و اخم خودم کز می‌کنم.
حالم چه‌طور خوب می‌شود؟

دوش آب خنک؟ شربت گلاب؟ پهن شدن روی فرش خانه و زیر باد کولر؟ لازانیایی که هنوز درستش نکرده‌ام؟
همه‌ی این‌ها مسکن‌های موقتی خوبی‌ هستند. اما بعدش دوباره یادم می‌آید و دوباره اخم و غم عالم روی سرم هوار می‌شود و «در ابتدای درک هستی آلوده‌ی زمین» فکر می‌کنم که «نجات دهنده در گور خفته‌ست».
و به بچه‌ماهی‌های کبود نیچه لعنت می‌فرستم.