• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : ابريق
  • نظرات : 1 خصوصي ، 9 عمومي
  • ساعت دماسنج

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    به نظرم به زودي شيرين ترين داستان شب کودکانمان ، داستان درباره ي گلوله هاي سفيدي است که از آسمان مي باريد و آن را "برف" مي ناميدند ...
    پاسخ

    گذشت اون روزگاري که زمستونا برف ميومد .
    چرا بايد عشق از اين حروف تشکيل بشه؟
    ع: هميشه نوشتنش به عنوان آخرين حرف ي کلمه برام زجر آور و سخت بوده تازه خيلي هم بي ريخته عين گولبول هاي سفيد مي مونه ک مي خوان فاگوسيتوز کنن
    ش:هميشه واسه گذاشتن نقطه هاش دوچاره دوگانگي ک نه چند گانگي مي شم ( دايره-يه خط با يه نقطه- يه فلش- سه تا نقطه و ...)
    ق:ق رو ک نگو واسه نوشتنش دو ساعت اين دايره هر و مي چرخونم تا بالاخره ول کنه
    واي هدي ديوونه شدم
    پاسخ

    زدي به سيم آخر !
    + هزار 
    واقعا خداروشکر ميکنم که با بعضي آدم ها عکس ندارم ...
    و هي به سرم ميزند همه عکس هايي که دارم را از روي کامپيوتر يهو پاک کنم و اين بار خاطره را يکجا زمين بگذارم ...
    اما انگار که اين بار به منزل رساندني باشد نمي شود که نميشود
    پاسخ

    :)
    + توصيه 
    اصلا عکس رو بيندازيد دور
    پاسخ

    :(
    اين جوري ک من مجبور مي شک تمتم عکساي خودم و قايم کنم!!!
    پاسخ

    :)
    ياسي اومده مي گه...
    منم منم ياسولا، مادر بچه غولا، سردسته ي سوسولا...
    ههههههههههههههههه....
    تقصير خودته که دختر بدي بودي و عکسي که گرفته بودم رو از راه هاي خلاف به چنگ اوردي...
    به قول متي توي فيلماي جنوب... حرامه حرام...
    واي هو! چه قده دلم براي تولد ديدي تنگ شده، يادته؟
    من اين جنايت رو کردم و از تو و آن کسي که دوسش داشتي، خيلي خيلي دوستش داشتي عکس گرفتم نه؟
    هنوز آن جنايت توي دوربينم هست... ولي بر اساس توصيه هاي تموم نشدني تو به هيچ کس نشونش ندادم!
    فقط نمي دونم از کجا به دست تو رسيده! من که مي خواستم بهت ندم!