• وبلاگ : شميم سبز
  • يادداشت : 50،50
  • نظرات : 0 خصوصي ، 22 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
       1   2      >
     
    + مهر 
    چشم کيه؟

    پاسخ

    همون چشما که فروغ مي گه در قاب اندوه،سرد و خاموش،خفته بودند ...
    + hOda 
    ولي به تظر من با شعر شاعرا بازي کردي!
    بعد از مزه مزه کردنشون!
    اسمش اينه خو!چيز بدي هم نيس!

    هوووم!مي فهمم!حدش بالاس
    ذاره ميل مي کنه به بي نهايت!البته نه تا اين حد!

    پاسخ

    :) اوهوم

    چه بداخلاقي....
    پاسخ

    خودتي .


    معلومه چرا پشت ميز احساس نويسندگي بهت دست نميده!

    چون تو نويسنده نيستي اصن!

    (شکلک هه هه هه خنديدن! :دي)

    پاسخ

    همه ي نويسنده ها حس نويسندگي دارن ، ولي همه ي کسايي که حس نويسندگي بهشون دست مي ده نويسنده نيستن . طبق اصل مسلم هر گردي گردو نيست ، لطفا خنده ي بي نمکتو جمع و جور کن پو !
    خود شيفته شدي هدي...
    الان فهميدم...
    چاشو بيا ب من نظر بده..
    پاسخ

    اي بابا متي تازه فهمديدي ؟! چشم
    + هانيه 
    قشنگ بود.
    يه جا گفته بود ايرانيا استاد غم نامه نوشتن اند.(يه چيزي با اين مضمون).تو هم يک سند آشکار اين حرفي.

    پاسخ

    نه بابا من هنوز دانش آموزم ... اين پايين مايينا... کلي تا استادي فاصله دارم . کلي !
    شعر بازي با شاعران...
    تجربه جالبيست!
    کسي چنين بزرگ باشد انديشه هايش!
    نمي دانم!متنت را ک خواندم حرف هاي خيلي زيادي توي ذهنم زاده شد ک الان دارم همه را قاطي برايت بلغور مي کنم!
    بيشتر ترجيح مي دهم ساکت شوم قبل از گيج کردنت!
    :)
    پاسخ

    من با شعر شاعرا بازي نکردم . بيت بيتشون رو مزمزه کردم و چشيدم و فهميدم و باهاشون زندگي کردم . در اين حد !


    اون ميزا خوبه...

    ولي من دوسشون ندارم،

    چون وقتي پشتشون مي شينم،

    حس نويسندگي بهم دست نمي ده!

    :دي

    چطوري درخت؟ :)

    پاسخ

    من اصلا کلا پشت ميز ، حس نويسندگي و شاعري بهم دست نميده ! کامپيوتر را عشق است .
    بــاشــه بــانــو، بــرو!

    مــي‌دانــم ايــن انتخــاب تــو نيســت!

    بــاشــه، امــا،

    امــا،

    رفتنــت،

    آن‌قــدرهــا کــه فکــر ميکنــي

    فــاجعــه نيســت!


    مــن مثــل بيــدهــاي مجنــون،

    ايستــاده مــي ميــرم . . .


    پاسخ

    :(
    + ديد 

    سلام هدي

    من براي اولين بار مطلبتو خوندم...

    ولي من هر وقت حرف خصوصي داشته باشم قبل از اينکه کسي بهم مهر سکوت بزنه خودم ساکت مي شم...

    درد اين داغ خيلي شيرين تر از شنيده شدن حرفاست...

    براي اکثر ادما خيلي از حرفا گفته مي شن که شنيده بشن

    اما براي من خيلي از حرفا گفته مي شن که شنيده نشن..که داغ سکوت بخوره روشون...

    من واقعا با اين داغا زندگي مي کنم...

    خيلي هم لذت داره...

    پاسخ

    مرد را دردي اگر باشد خوشست ، مرد شدي دي دي ! مرد !


    ميدوني چيه؟

    قبلا قابليت زيادي داشتم براي ساعت ها پشت ميز نشستن.

    ولي از بعد امتحان فيزيک کذايي ترم دوم دبيرستان عزيز، کمرم منو تنها گذاشته و يه ذره که مي شينم فرياد اعتراض برمياد که ببين اين تو بميري ها از اون تو بميري ها نيست! همين الان نصف مي شم خيال همتون رو راحت کنم!

    و خلاصه من در حالي که کمرم داره نصف ميشه ميرم روي تختم دراز مي کشم هي بهش مي گم گريه نکن... تو هم يه روز بزرگ مي شي... تو هم يه روز بزرگ ميشي...

    و همين ميشه هو...

    هدي من يه معلمي مي شم که همش کمرش درد ميکنه...

    پاسخ

    من البته کمرم مشکلي نداره ، به دلايلي که خودمم نمي دونم نمي تونم عين بچه ي آدم پشت ميز بشينم ، يه بار مثل جنين مي شينم ، يه بار نود درجه مايل به راست ، يه بار نود درجه مايل به چپ ، مدل ستاره اي ، مدل خرچنگي ، مدل پا قورباغه اي .. و هزاران مدل ديگر . بعد هر کس منو در اين اوضاع مي بينه براي ستون فقراتم آينده ي تلخ و دردناکي پيش بيني مي کنه ... اينه که هميشه مي شينم پشت اين ميز کوچولوها ، از همونا که موقع کار شبانه تو نماز خونه پشتش مي شستيم . خوبيشم اينه که توش فيکس مي شي و ديگه نمي توني ازش در بياي . توفيق اجباري مي شه برا درس خوندن .


    خوب مي دانم ، بعد مرگم دلنوشته هايم ، دلنشين مي شوند ...!
    خصلت آدم هاي اينجا همين است

    هلاکم هو ...

    هلاکم...

    چشمام داره از شدت خواب مي افته کف دستم...

    کتاب جامعه شناسي ام افتاده روي ميزم،

    و بعد از مدت به ميزم که مي تونم پشتش چيزي غير از جامعه بخونم و بنويسم افتخار ميکنم

    ...

    هلاکم هو...

    هلاکم...

    خوب مي دانم ، بعد مرگم دلنوشته هايم ، دلنشين مي شوند ...!
    خصلت آدم هاي اينجا همين است

    پاسخ

    شعرهاي منم لابد ته نشين مي شوند ! خصلت آدم هاي دنيا همين است . منم هلاکم پو ! ساعت دو تا چهار و نيم خوابيدم همش . همش دو تا چهار و نيم ! پو ! خوش به سعادتت پو ، چون من هم چنان بايد تاريخ و تاريخ ادبيات و اقتصاد پشت ميزم بخونم . البته مي دوني پو ؟ من کلا پشت ميزم نمي شينم ! مثل دو قطب هم نام يه آهن رباييم ، پو !


    گاهي انقدر خصوصي..

    كه رويم نميشود...به خودم بگويم.....

    زيبا بود عزيز دل

    پاسخ

    :)

    جعفريانو يادته هوچک؟

    هعي جووني جووني جووني ...

    پاسخ

    شکلک تشويش ! پو اگه بگم دقيقا يادم نمياد دعوام مي کني؟ مي زني تو گوشم و لت و پارم مي کني؟ بهم فحش مي دي و جيغ و داد مي کني به حافظه ي خرابم ؟! يه چيزاي مبهمي تو ذهنم هست پولي ، مثلا فولاد و فيروزه رو يادمه ... بالش بازي رو يادمه ... حتي خانوم حديدچي رو هم يادمه ... ولي جعفريانو هر چي تو مغزم کند و کاو مي کنم پيدا نميشه . حالا کي بود ؟؟

    اين دست ،‌اين قلم ، اين طبع شعر ، ... بيا . همه اش مال تو .

    بيا همه را با خودت ببر عزيز دلم ،‌ مال تو .

    رويت را هم از من بگردان ، به هر بهانه ي كوچكي قلب كوچكم را به درد آور ... اين قلب شرحه شرحه مدت هاست كه مال تو شده است ، مال تو.

    به خاطر تو ، لال هم مي شوم . به خاطر تو حرف هم نمي زنم ، از همان ابتدا هم بايد در كنج سكوت مي ماندم ، ساكت ساكت ساكت... بايد همان اول راه خاموش مي ماندم و خون دل مي خوردم ... اين طوري براي هر دومان بهتر بود . هم نفس من از فروخوردن بغض هايم بند مي آمد ، هم خاطر نازنين تو راحت مي شد...

    قبول ، قول مي دهم آرام باشم . آنقدر آرام كه حتي صداي نبضم را هم نشنوي . ديگر نه سر خسته ام را روي شانه هاي گرمت مي گذارم ، نه در آغوشت زار زار اشك مي ريزم . مباد اين قطره هاي سوزان ، دست هاي مهربانت را كه براي ستردن اشك هايم بلند شده اند ، بسوزاند...

    چشم هاي غمگينم هم پيشكش اخم هايت ، آن ها هم مال تو . دستور دادمشان بسته بمانند آخر اگر باز باشند سخن مي گويند... امان از اين ديدگان سخن گو...

    صورتم را هم پنهان مي كنم از تو ، كه " رنگ رخساره خبر مي دهد از سر درون"...

    همين امشب همه ي وجودم را به نامت مي زنم ، .... بيا ، بگير ... مال تو.

    اينو مي خواستم اول بذارم تو وبم بعد پشيمون شدم... گفتم لااقل بذارم تو بخوني نوشته ام حروم نشه . اين نظر رو هم جون جعفريان بذار خصوصي بمونه...

    پاسخ

    هعي جووووني کجايي که يادت به خير ... پو !
       1   2      >