هديييييي!!!
چه حالي داري ساعت هفت صبح آپ مي کني!!!
راستي سلام!!! چه طوري؟؟؟
نيک برو از طرف من به اين سرکار خانوم معلم عربي تون بگو خييييييييييييلي بي معرفته! نچ نچ نچ...
(ئه چه جالب! اين خانومه هم که معلم عربي نيکي اينا دوسش داشته! "هدي" بوده! يه هدي نوعي! خالا مي خواد واقعا هدي باشه يا در اثر شرايط اقليمي به هدي تغيير شکل داده باشه! مي فهميد منظورم رو يا نـــــــــــــــه؟)
وقتي مي گم با نگاه کردن بهشون بگي "ئه اينکه منم!" منظورم از "تو" تو نيستي!
من وسط جمله يهو مخاطبم رو عوض مي کنم.
تو همون ماهو نگاه کن....
باشه؟
تو ماه رو نگاه کنم!
من ماه رو نگاه نمي کنم.
يه چيزاي ديگه اون دور و بر هست!
که مي توني با نگاه کردن بهشون بگي!
- ئه اينکه منـــــــــــــم...!
(داستانش رو که تعريف کردم برات....!)
(پلي اي را تصور کنيد که مي گويد هممممممممممممم و سرش را با شدت تکان تکان مي دهد....)