... شعر حزين ميخوانم !
در مورد اون شعر هم آره تو رو مي گم!
باز هم بگم از كلاس حساب يك كلمه هم نفهميدم باورت مي شه؟!
حتي يك كلمه هدي! اون نرم افزاره رو هم اصلا نگاه نكردم! چه برسه به اين كه چه مي دونم با خط لغزنده و چي و چي سر و كله بزنم!
من چشمام درد مي کنه!
يکي جک بگه چهارشنبه ايه يه ذره بخنديم!
سولي هو...
دلم مي خواد دو ساعت ديگه گريه كنم! از كلاس سوم دبستان(يا شايد قبل تر) اين طوري گريه نكرده بودم.......
هي خدا...!
ديگه واقعا بايد پا شم برم حموم!
کاش فردا چهارشنبه نبود. من مجبور نبودم با اين حال مريض بيا مدرسه
هي خدا...
خب دوباره حكايتي شروع شد به نام تكاليف و درس امتحان فردا...!
هه هه هه...!
خوبه چهارشنبه ها كارمون كمه و گرنه من يكي كه دق مي كردم.
مي رم بچرم.