دوباره بايد از شدت فشار عصبي تب خال بزنم تا قبول کنيد...!
يکي منو جدي بگيره....!
از دوشنبه ها متنفرم....كجايي چهارشنبه....................
چهــــــــــــــارشنبه...كجايي....
من دلم مي خواد كوچك ترين عضو خانواده باشم...من همين الان رسما از خاله بودن انصراف مي دم! من از دوشنبه ها متنفرم..........
من هيچي هندسه بلد نيستم.............
خــــــــــــــــدا....
من نمي خوام فردا بيام مدرسه!
اين خواسته ي زياديه از يه خاله ي فلك زده كه حتي خواهر زاده اش رو هم نديده و تا ساعت 5 تو مدرسه فسفر سوزونده...
هيچي مسخره تر از خاله شدن تو اين دنيا وجود نداره....!
آخ گفتي هدي ، خيلي قشنگ بود
من دلم .... مي خواد ، يكي منو دريابه ...
هدي تازه فهميدم واسه چي تب خال زدم!(واقعا مي گم!)
شب سه شنبه....
نگاه كن ديگه تب خال هامون هم ربط پيدا مي كنه!(واقعا مي گم!)
ببين مي گم دماغ دماغ خودم! نه نا فرمه است كه كسي بهش گير بده نه اين قدر رو فرمه كه همه برن تو نخش! در حد كاملا متعادل!
حالا چون دماغ من متعادله اجازه مي دي بچه هاي پرورشگاه به دماغ تو بخندن؟
من دل از بر ديوانه شدن تنگ شده...
كجايي.................
نه تاريخ نخوندم داشتم حديث ادبيات رو در مي اوردم!
خدا حافظ
امام رضا:به ديدن يکديگر رويد تا يکديگر را دوست داشته باشيد و دست يکديگر را بفشاريد و به هم خشم نگيريد.بحارالانوار، ج78، ص 347
آخي...!